نمی دانم برایت از کدامین درد بنویسم؟
صدف
6 comments to “نمی دانم فروغ من... دلم از غصه سنگین است”
خیلی شعرت قشنگه خانم شاعر
سبز باشید
تنها ترا از یک برگ
با بار شادیهای مهجورم
در آبهای سبز تابستان
آرام میرانم
تا سرزمین مرگ
تا ساحل غمهای پاییزی
در سایه ای خود را رها کردم
در سایه ای بی اعتبار عشق
در سایه فرار خوشبختی
خیلی شعرت قشنگه صدف جان.من عاشق شعرهای نو هستم
بسیار شعر قشنگی گفتید.بعید میدانم که این اشعارتان در ایران به چاپ رسیده باشد.اگر اشعارتان را چاپ نکرده اید توصیه میکنم که در اینترنت آنها را پخش نکنید و گرنه افراد دیگری آنها را بنام خود منتشر میکنند
خیلی قشنگ بود درد دل با فروغ!!البته معنیش تلخ بود. یاد فروغ همیشه زنده خواهد ماند.
همه دوستان لطف دارید....چیستا جون .دختری گستاخ و ایوان و بهروز خان...از همتون ممنون خوشحالم
-----------------------
راستش جناب مجید شعرهام رو منتشر نکرده بودم ولی راستش اصلا به این موضوع که چاپشون کنم فکر نکرده بودم...چون بعضی هاشون درباره این حکومته.نمیدونم بتونم برم خارج که منتشرشون کنم ...شایدم خدا خواست و رفتم...در ناامیدی بسی امید است
در هر صورت از راهنمائیتون ممنون
یادش بخیر اولین وبلاگی که درست کردم به اسم فروغ بود , هر چند بعدا فیلتر شد